شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
#شیردنگ دست بافته های عشایری مظهر هنر، شجاعت، اعتقاد، باور و سخت کوشی در جامعه عشایری بختیاری است و […]
#شیردنگ دست بافته های عشایری مظهر هنر، شجاعت، اعتقاد، باور و سخت کوشی در جامعه عشایری بختیاری است و شیردنگ ها، با نقوش گوناگون هندسی در جامعه عشایری نقش طناب را ایفا می کنند و بر اساس رنگ بندی آن، کاربردهای متفاوتی باهم دارند.
مواد اولیه عمده در تولید و بافت شیر دنگ از بهترین نوع پشمهای بهاره است که زنان عشایر بختیاری با ظرافت خاصی بهوسیلهی ابزار سادهای به نام پیلی بهصورت رشتهی نازکی میریسند و پسازآن به روش رنگرزی گیاهی (سنتی) به رنگ های شاد و با طراوت رنگآمیزی کرده و بعدازآن بر اساس طرح های ذهنی شروع به بافت میکنند.
این نوع طرح ها ارتباط تنگاتنگی با فرهنگ ،اعتقادات،وباورهای عشایر بختیاری دارد..
شیردنگ ازدوکلمه #شیر_ و #دنگ ترکیب شده ونعره شیر از ان انسباط می شود ک باعث ترس هرنوع انواع خبیثه ودورشدن انها میگردد.
شردنگ یا شیردینگ یا شردینگ از صنایعدستی زنان کوچ نشین است که در اندازه های متفاوت، نقش ها و رنگ های متنوع و جذاب بافته و در عروسی ها و جشن ها به شکل نوارهای تزیینی آویزان می شد. زنان عشایر پشم مرغوب گوسفندان را می ریسند و رشته های نازک را به روش سنتی با رنگ های شاد و با طراوت می آرایند.آن ها نخ های رنگی را بر اساس طرح های ذهنی و با هنرمندی تمام شبیه قالی می بافند.این نوارهای نقش دار با منگوله های رنگ به رنگ تقریباً میان همه اقوام ایرانی به شکل های متفاوت یافت می شود.شردنگ در عروسی، جشن ها، اعیاد و مهمانی ها بر سر سیاه چادر آویزان می شد و با این کار پیام شادی و سرور را به میهمانان و رهگذران می رساند.
، شردنگ از دو واژه شیر که یادآور شجاعت و قدرت و “دِنگ” که در گویش بختیاری به معنی آرام و پابرجاست تشکیل شد و در کل معنایی مانند آرامش، امنیت و آسایش را می رساند.: بختیاری با باورها و اعتقاداتشان زندگی می کردند و از دست بافته های ذهنی خود به همین منظور بهره می گرفتند.این اعتقاد وجود داشت که شردنگ شخص را از ارواح و موجودات خبیث و بد طینت محفوظ می دارد.بنابراین این وسیله زینتی را برای مصون ماندن از چشم زخم بر روی افسار برخی دام ها مانند گاوهای شیرده، اسب ها به ویژه اسب عروس، آراستن حجله، گهواره بچه و بر سیاه چادرها آویزان می کردند.
کاشکی که شردنگ بیدم پیشه بهونت
(کاشکی شردنگ بودم پیشانی سیاه چادرت)
چی لُپُک دِر بخورم وا مُل شونت
(مثل مهره دور وجودت می چرخیدم)
کاشکی مو شردنگ بیدم به میخ دارت
(کاشکی شرنگ بودم روی میخ ستون سیاه چادرت)
سی روز تنگ و تفاق بیام بکارت
(برای روز تنگ و حادثه به دردت می خوردم)